فرار
در كوير بيرون از ديوار خانه، پشت حصار ده هيچ نيست. صحراي بيكرانه ي عدم است؛ خوابگاه مرگ و جولانگه هول. راه، تنها به سوي آسمان باز است. آسمان، كشور سبز آرزوها، چشمه ي مواج و زلال نوازش ها، اميدها و... انتظار! انتظار!... سرزمين آزادي، نجات، جايگاه بودن و زيستن، آغوش خوش بختي، نزهتگه ارواح پاك، فرشتگان معصوم، ميعادگاه انسانهاي خوب؛ از آن پس كه از اين زندان خاكي و زندگي رنج و بند و شكنجه گاه و درد، با دستهاي مهربان مرگ، نجات يابند! ( دكتر علي شريعتي)
دلم مي خواد زودتر امتحانم رو بدم، يه روز ماشين رو بر دارم و بزنم به كوير. تنها.
ديگه حتي نمي تونم تشخيص بدم كه اون چيزي كه در درونم غوغا به پا مي كنه عشقه يا نفرت؟؟؟؟؟
دلم مي خواد زودتر امتحانم رو بدم، يه روز ماشين رو بر دارم و بزنم به كوير. تنها.
ديگه حتي نمي تونم تشخيص بدم كه اون چيزي كه در درونم غوغا به پا مي كنه عشقه يا نفرت؟؟؟؟؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home