Sunday, June 04, 2006

آخرين شب آرامش!

اين سريال « اولين شب آرامش » گرچه ظاهرا بچه ها خيلي نپسنديده اند و حتي به نظر مي آد بيشتر رو اعصاب ملته ولي با وجود همه اينها به شدت مورد توجه ام قرار گرفته! به نظرم اون ريتم كشدار اكثر سريالهاي ايراني كه تهش نگاه كه مي كني مي بيني هيچي رو ورداشتن 60 قسمت سريال باهاش درست كردن و تحويلت دادن رو نداره. در ضمن اينكه هرچند از دنياي من خيلي فاصله داره ولي نمي دونم.. نمي دونم يه احساس نزديكي عجيبي كردم با موضوع اوليه.

حال نوشين رو قبل عقد درك ميكردم. شايد در بين بينندگان جزو نادر كساني باشم كه بهش حق مي دادم. مي فهميدم اين احساس و اين تلاش يعني چي! تلاشي كه من نكردم!

اون روزاي شوم، اون روزايي كه تا مرز جنون پيش رفتم، اون روزايي كه اميدوارم هيچ كس تجربه شون نكنه... حتي به اين فكر كردم كه طرف رو بكشم! نه نخنديد ، از روي لج اين حرفو نمي زنم. واقعا به اين موضوع فكر كرده بودم. خيلي زياد و خيلي جدي. ساعتها موضوع رو در ذهن بررسي كردم و امكان پذير بودن و نبودنش رو محك زدم و ... آره هم اون موقع به اين موضوع فكر كردم و هم بعدش... حتي همين حالا هم كه عقلم سر جاش اومده! بازم بدم نمي آد كه اين كار رو بكنم و اگه كس ديگه اي يا حادثه اي زحمتش رو بكشه هم كه جدا ازش ممنون مي شم. حتي به اين فكر كرده بودم كه خودشو بدزدم. آره ! تازه اين طرح به نظرم بهتر و جدي تر از اون يكي مي اومد. يعني اگه تو اون روزا ماشين داشتم به اضافه جايي امن و پرت و مناسب كه براي يه مدت شايدم براي هميشه اونجا نگهش دارم قطعا اين كارو مي كردم.( عزيزم يادته بعد ها كه برات گفتم با نگاه عميقي گفتي: كاش دزديده بوديم !)
خب پس ديگه با اين حساب به هم زدن يه عروسي توسط دختر عاشق فيلم به نظرم چندان هم عجيب، غير اخلاقي و دور از انصاف نمي آد...
فقط يه فرقي بود. من فكر كردم. فقط فكر. چرا؟ چون اصولا تو زندگيم جز فكر كردن هيچ كار ديگه اي نمي كنم. همه طرح ها ، برنامه ها، آرمان ها و آرزو ها در حد يه فكر باقي مي مونه. فكر كنم طرف شانس آورده بود كه من مرد عمل نيستم! ولي اون عمل كرد.

به هر حال من ازكليت اين سرياله خوشم اومد. اين موضوع كه فقط بهانه شروع ساير اتفاقات بود.

و بالاخره از همه اينها كه بگذريم اون آهنگ فوق العاده انتهاي سرياله كه هرچند مثل اينكه بازخونيه(من اصلش رو نشنيدم) ولي بسيار زيبا خونده شده. با يه موسيقيه فوق العده دلنشين. انگار خوابيدي روي آب دريا و موجهاي ملايم بالا و پايينت مي كنن. خسته نمي شي از گوش كردنش.

يكدم از خيال من نمي روي اي غزال من...
دگر چه پرسي ز حال من..

نشان تو گه از زمين گاهي ز آسمان جويم
ببين چه بي پروا ره تو مي پويم ، بگو كجايي؟


به دست تو دادم دل پريشانم دگر چه خواهي؟...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home