Monday, June 19, 2006

نرو ، نگو نميشه...

بعضي لحظه ها دلتنگي آدم چقدر سنگينه.

هر چقدر هم كه مهارش كرده باشي بازم يه تلنگر كافيه كه همه اونچه رو كه زير خاكستر كرده بودي به يك چشم بهم زدن تو وجودت شعله بكشه. اگه ديگه طاقت شعله ها رو نداري بايد مراقب تلنگرها باشي. گاهي يه اسم، گاهي يه عكس ، يه خاطره ، يه جمله... حتي گاهي يه آهنگ. اگه جلوي اوليش نتونستي مقاومت كني و خودتو به امواجش سپردي دومي هم خواهد اومد و سومي و چهارمي و يهو مي بيني كه غرق شدي. مي بيني داغ شدي، عرق كردي ، اشك شدي ، ناله شدي.. چنان شدي كه خودتم نفهميدي چي شد!


نرو نرو نگو نمي شه ، بمون واسه هميشه ....
نگو كه شايد بايد جدا شيم ، نگو نمي شه منو تو ما شيم
نگو كه شايد قسمت همين بود!، كه با سكوت شب آشنا شيم
نگو شكستي عهدي كه بستي ، به اون خدايي، كه مي پرستييييييي.... به اون خدايي كه مي پرستي.... به اون خدايي كه مي پرستي
يادته مي گفتي: مهكام مي پرستمت؟!!!!
نگو كه تنها گل بهارم... فقط تو بودي... فقط تو هستي!


كاش منو تو مي فهميديم ، اومدني رفتنيه...


كسي تنهاييمو از من نمي دزده...


اي پرنده ي مهاجر، اي پر از شهوت رفتن!، فاصله قد يه دنياست بين دنياي تو و من...
اي پرنده ي مهاجر ، اي پر از شوق پريدن، خستگي يه كوله باره ، روي رخوت تن من...
مثل يك پلنگ زخمي ، پر وحشت نگاهم ... مي ميرم اما هنوزم دنبال يه جون پناهم
وحشت نگاه يه پلنگ زخمي رو تا حالا ديدي؟ من فكر كنم ديدم!



طاقت من طاقت دل ، طاقت سنگ است...غزل پريده رنگ است ، دل ترانه تنگ است
نه در زمين نه در زمان جاي درنگ است ... بيا كه وقت تنگ است ... مرا حوصله تنگ است ، مرا حوصله تنگ است

هر كسي هم نفسم شد، دست آخر قفسم شد ، من ساده به خيالم كه همه كار و كسم شد
اون كه عاشقانه خنديد ، خنده هاي منو دزديد ... پشت پلك مهربوني ، خواب يك توطئه مي ديد



چشم من بيا منو ياري بكن....
و يهو مي بيني كه داري باهاش فرياد مي زني: اون كه رفته ديگه هيچ وقت نمي آآآآآآآآآآآآد ، تا قيامت دل من گريه مي خواااااااد
قصه ي گذشته هاي خوب من، خيلي زود مثل يه خواب تموم شدن...
سرنوشت چشاش كوره نميبينه ، زخم خنجرش مي مونه تو سينه...



اون بالا نشستي گوش كن اي خدا ، چه عذابيه به دنيا اومدن...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home