Friday, July 21, 2006

كجا هستم و دارم چه غلطي مي كنم؟!

راستش اين مدت براي نوشتن خيلي سرد شده ام. نمي دونم شايد نوعي بيماري وبلاگي باشه؟
!
بعد از 4 ، 5 سال دوباره نشستم سر كلاس. اين سالها حتي از زير كلاس زبان رفتن هم در مي رفتم. بالاخره براي ترم تابستون عزمم رو جزم كردم و رفتم ثبت نام كردم. ولي اين كلاسه به طرز شرم آوري مسخره است. يعني چي؟ الان مي گم. اولش كه رفتم براي تعيين سطح مدير آموزشگاه ازم پرسيد قبلا جايي كلاس رفتيد؟ گفتم بله 10 ترم كانون زبان خوندم ولي ده، دوازده سال پيش الان ساده ترين چيزها هم فراموشم شده. ولي فكر مي كنم خيلي زود راه بيافتم. پيشنهاد كرد ترم يك رو بخونم تا كمي برام يادآوري بشه بعد بيام تعيين سطح بدم. پيشنهاد خوبي بود ولي ترم يك ديگه واقعا چيزاي احمقانه اي رو ياد مي دن. گفتم ديگه يك نه! دو سه تا سوال ازم كرد گفت راست مي گي يك به دردت نمي خوره. بيا برو از دو شروع كن. ما هم عين بچه خوب سرمونو انداختيم پايين و گفتيم چشم. البته اين خواهر كوچيكه كلي بهم گفت كه ترم دو هم مسخره ست و برو دوباره صحبت كن از سه شروع كن حداقل ولي خوب من ديگه حوصله اش رو نداشتم گفتم بي خيال. جلسه اول جا خوردم از سطح بچه ها. هنوز در حدي بودند كه حرفاي معلم رو نمي فهميدن و تلفظاشونم كه ديگه آخر خنده است. خلاصه فيلميه سر كلاس. ساده ترين كلمات رو با كلماتي حتي ساده تر توضيح مي ده و من كه از اين بازي خسته مي شم آخر معنيش رو به فارسي مي گم و به اين ترتيب هم معلم خلاص مي شه و هم شاگردان و هم من! حالا كار به جايي رسيده كه كلمه رو كه مي گه با يه اميدي به من نگاه مي كنه منم معنيش رو مي گم و خلاص! كلي وقت و انرژي به اين ترتيب صرف جويي مي شه. شدم ناجي استاد!
خلاصه اينكه يكي دو جلسه پيش بعد كلاس صدام كرد و گفت به نظر من شما نيازي نيست ترم سه رو هم بخوني شما صحبت مي كني در صورتي كه حتي تو ترم سه هم بچه ها هنوز خيلي نمي تونن صحبت كنن يا همين الان برو ترمت رو عوض كن يا ترم بعد برو چهار!!

اين از كلاس زبان رفتنمون. البته بي فايده نيستا. تو همين سه هفته كلي وضعيت زبانم تغيير كرده. كلي داره همه چي يادم مي آد. چند وقت پيش با پريسا صحبت مي كرديم گفت: اصلا خودم هم نفهميدم كي زبانم اينقدر پيشرفت كرد؟! و من گفتم: منم اصلا نفهميدم كي زبانم اينقدر تحليل رفت؟

!
يه شاگرد مشتي هم دارم كه هفته اي دو روز سرم با اون گرمه بقيه اش هم كمي مطالعه و اينترنت بازي و كتاب و نوار و ... البته فكر كنم به زودي كمي سرم شلوغ تر بشه. حالا فعلا تو فكر پولم. اين اواخر كفگيره بدجور خورده بود ته ديگ. يه مدت بگذره دوباره نيروم رو جمع مي كنم برا درس خوندن!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home