Monday, July 18, 2005

اشتباه چاپي

نشسته بوديم پاي اينترنت و داشتيم واسه خودمون صفا مي كرديم كه مادر سراسيمه پريدند تو اتاق كه: چه نشسته اي خواهرت كلاس است و فراموش كرده بودند و حالا دير شده. برو سريع بيارش كه الان گرگ هاي خيابان تكه و پاره اش كرده اند. ساعت كامپيوتر رو نگاه كردم ديدم 5/8 است و هنوز يك ربع مونده تا تعطيل شدن ايشان ولي مادر تاكيد داشتند كه نخير بدو سريع بيارش، ساعت 9 است. خلاصه ما هم جوگير شديم و چنان سرعت عمل به خرج داديم كه حتي يادمان رفت كفش پايمان كنيم.
نتيجه اينكه 10 دقيقه جلو در كلاس ايشون سوت زدم تا تعطيل بشن. ظاهرا ساعت ديواري ما تنظيمش بهم خورده بوده.
اين كلاس رفتن و برگشتن هاي خواهر ما هم هر بارش شده يه داستان. اون از دفعه پيش كه از ترس اينكه مامان براي بر داشتن سوييچ بره تو اتاقم و بساطم رو ببينه مجبور شدم از تو حمام بپرم بيرون اينم از اين دفعه. حالا ببينيم دفعات بعد چي سرمون مي آد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home