ادامه داستان
خوب حالا كه قصه روز والنتين رو گفتم فكر مي كنم بايد ادامه اش رو هم تعريف كنم:
صبح روز بعد از والنتين انتظار شنيدن صداي هر كسي رو از پشت تلفن داشتم الا اون. دو ساعت بعدش توي اتاق من نشسته بود. اون شب پيش من بود و شب بعدش. ظاهرا همه چيز خوب و عالي بود ولي... باز هم روي قولش نمونده بود، مثل هميشه.
سعديا با تو نگفتم كه مرو از پي دل؟
نروم باز گر اين بار كه رفتم جستم
صبح روز بعد از والنتين انتظار شنيدن صداي هر كسي رو از پشت تلفن داشتم الا اون. دو ساعت بعدش توي اتاق من نشسته بود. اون شب پيش من بود و شب بعدش. ظاهرا همه چيز خوب و عالي بود ولي... باز هم روي قولش نمونده بود، مثل هميشه.
سعديا با تو نگفتم كه مرو از پي دل؟
نروم باز گر اين بار كه رفتم جستم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home