Tuesday, April 26, 2005

كلام آخر

دلم نمي خواد اينجا تبديل به يه وبلاگ عشقي بشه. نمي خوام بيشتر از اين از اون بنويسم. نمي خوام لابلاي همه نوشته هام قدم بزنه همون طوري كه داره روي متن زندگيم رژه مي ره. ولي چي كار كنم وقتي اين همه فكرم رو به خودش مشغول كرده؟ آقا تا حالا آدم احمق ديديد؟ من گدفلاي شونم. بابا آخه آدم چند بار تو يه چاه مي افته خوب لااقل برو تو يه چاه ديگه بيافت آدم دلش خوش باشه. آخه تو هنوز رو حرف اين آدم حساب ميكني؟ هنوز تا يه چيز شد بهش اميدوار ميشي؟ هنوز باورش مي كني؟ پس حقته.

اگه من يه بار ديگه اومدم از اون نوشتم لطفا بيايد كامنت بذاريد كه« خيلي خري»
ok?
دلم مي خواست مي تونستم همه چيزو تعريف كنم خيلي دوست داشتم بدونم ديگران تو اين شرايط چي كار مي كنن؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home