قصه گو
ديشب يكي از دوستان نديده اين دنياي شگفت انگيز(البته يكبار ديدمش) برام قصه اي رو تعريف كرد كه خيلي برام جالب بود. مدت زيادي بهش فكر كردم و چند بار خوندمش. خيلي دلم مي خواست اينجا نقلش كنم و با هم راجع بهش بحث كنيم ولي نمي دونم راضي هست يا نه؟ چون گفت تو دومين نفري هستي كه شنيديش. وقتي پرسيدم اين قصه از كجا اومده؟ گفت: خودم نوشتمش. گفتم باز هم از اين قصه ها داري؟ گفت آره.
متاسفانه اين حال گيري هميشگي اتفاق افتاد و dc و ...
بهر حال مي خواستم بهش پيشنهاد بدم كه يه وبلاگ درست كنه و قصه هاشو و حرفاشو اونجا بنويسه. تا حالا باهاش زياد بحث كردم. روي هم رفته خيلي فلسفيه و قدرت تحليل و روحيات خاصي داره. مطمئنم اگه بنويسه وبلاگش خوندني خواهد بود.اميدوارم بتونم راضيش كنم.حتي نمي دونم كي ميبينمش.
متاسفانه اين حال گيري هميشگي اتفاق افتاد و dc و ...
بهر حال مي خواستم بهش پيشنهاد بدم كه يه وبلاگ درست كنه و قصه هاشو و حرفاشو اونجا بنويسه. تا حالا باهاش زياد بحث كردم. روي هم رفته خيلي فلسفيه و قدرت تحليل و روحيات خاصي داره. مطمئنم اگه بنويسه وبلاگش خوندني خواهد بود.اميدوارم بتونم راضيش كنم.حتي نمي دونم كي ميبينمش.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home