Monday, August 01, 2005

قصه گو

ديشب يكي از دوستان نديده اين دنياي شگفت انگيز(البته يكبار ديدمش) برام قصه اي رو تعريف كرد كه خيلي برام جالب بود. مدت زيادي بهش فكر كردم و چند بار خوندمش. خيلي دلم مي خواست اينجا نقلش كنم و با هم راجع بهش بحث كنيم ولي نمي دونم راضي هست يا نه؟ چون گفت تو دومين نفري هستي كه شنيديش. وقتي پرسيدم اين قصه از كجا اومده؟ گفت: خودم نوشتمش. گفتم باز هم از اين قصه ها داري؟ گفت آره.
متاسفانه اين حال گيري هميشگي اتفاق افتاد و dc و ...
بهر حال مي خواستم بهش پيشنهاد بدم كه يه وبلاگ درست كنه و قصه هاشو و حرفاشو اونجا بنويسه. تا حالا باهاش زياد بحث كردم. روي هم رفته خيلي فلسفيه و قدرت تحليل و روحيات خاصي داره. مطمئنم اگه بنويسه وبلاگش خوندني خواهد بود.اميدوارم بتونم راضيش كنم.حتي نمي دونم كي ميبينمش.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home