Sunday, April 09, 2006

ندارد

مامان اومد توي اتاق. كارم داشت. پاي كامپيوتر بودم. ازم سوالي كرد، بدون اينكه سرمو برگردونم جواب دادم.
گفت: سرما خوردي؟ صدات گرفته !
گفتم: آره
گفت: سرتم درد مي كنه؟
گفتم: آره
اومد جلو. دست گذاشت رو پيشونيم كه ببينه تب هم دارم يا نه؟ بازم سر برنگردوندم.
گفت: هوا دوباره سرد شده. مواظب خودت نيستي. شبا پايين كه مي خوابي پنجره رو باز نذار.

خدا رو شكر، هوا به دادم رسيد. اون قطره هاي شور روي صورتم رو هم به موقع پاك كرده بودم . فكر كرد سرما خورده ام.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home