روز نو
سال نو؟! تبريك؟! سالي كه نكوست از بهارش پيداست ! سالمون كه اينجوري شروع بشه چطوري مي خواد تموم بشه؟
اين روزا در حال مبارزه مداوم هستم ! با چي؟ با كي؟ با خودم. با خودم. در كلنجاري 24 ساعته با خودم و با ذهنم هستم. حتي با احساسم. به هر حال ناچارم از پسش بر بيام وگرنه نابودم.
همون جريان فرمانروايي بر زندگيه. اول بايد خودتو باور كني و بعد فكرتو رها كني. مهم نيست كه همه چيز چقدر بده، مهم اينه كه تو چطوري فكر مي كني و چطوري عمل مي كني.
اين روزا دارم سعي مي كنم دست از تحليل مداوم همه چيز بردارم. همه حرفها ، حركتها و اتفاقاتو كه نبايد تحليل كرد. دارم سعي مي كنم آدما رو زياد جدي نگيرم. دارم تمرين مي كنم كه بحث نكنم. دارم تمرين بي خيالي مي كنم. دارم سعي مي كنم از ياد نبرم كه هيچ آدمي ، هيچ بشري با ويژگي هاي فيزيكي و رواني يك انسان نبايد چيزي فراتر از حد روابط لازم اجتماعي براي من باشه. به اندازه كافي انرژي و پتانسيلي كه بايد خرج هزاران كار بزرگ مي كردم ، خرج تحصيل و حركتهايي كه هميشه در ذهن داشتم ، خرج آدمهاي ناسپاس كردم. آدمهايي كه هيچ كدومشون، هيچ كدومشون ارزش كوچكترين هزينه اي رو ندارند چه برسه به هزينه هنگفت فكري ، جسمي و روحي. دارم سعي مي كنم همه رو رهگذر ببينم و ريتم قدمهام رو با كسي تنظيم نكنم.
امسال براي تحويل دوست داشتم برم خونه پدربزرگ و مادربزرگم. مي دونم كه ديدنم چقدر خوشحالشون مي كنه. دلم مي خواست بركت اون خونه شامل حالم بشه. مي خواستم تو دعاي خيرشون شريك باشم. و رفتم.
لباسي پوشيدم كه تا بحال تنم نكرده بودم. مي خواستم از آغاز امسال لباسي تازه به تن داشته باشم. خواستم لباسم فرق كنه كه حواسم باشه امسال سال تحوله. سال دستيابي به انديشه هاي بزرگ. سال... موقع تحويل سال براي خودم دعا كردم. فقط براي خودم. و آرزو كردم ديگه هرگز اين اتفاق برام نيافته.
حالم بدتر از اوني بود كه بدون توسل به اين اداها وحركتهاي شايد كودكانه بتونم كمي خودم رو تسكين بدم. نياز به نمودهاي ظاهري براي افكارم داشتم. بايد مدل سازيشون مي كردم. توي دنياي واقعي.
وقتي مي گم درحال مبارزه ام به حقيقت هستم. تمام مدت درحال تمرين و خودسازي و بررسي و اتخاذ تاكتيك هاي مختلف براي رسيدن به هدف هستم. براي زندگي كردن!
در هر حال ضمن عذرخواهي از همه دوستان امسال چيزي براي تبريك گفتن ندارم. براي همه از جمله خودم سال خوبي رو آرزو مي كنم ولي رسيدن سالي نو يا هر چيز ديگه اي از اين دست درحال حاظر به نظرم مبارك نمي آد كه تبريك بگم. متاسفم.فقط اينكه:
به اميد روزهاي بهتر
اين روزا در حال مبارزه مداوم هستم ! با چي؟ با كي؟ با خودم. با خودم. در كلنجاري 24 ساعته با خودم و با ذهنم هستم. حتي با احساسم. به هر حال ناچارم از پسش بر بيام وگرنه نابودم.
همون جريان فرمانروايي بر زندگيه. اول بايد خودتو باور كني و بعد فكرتو رها كني. مهم نيست كه همه چيز چقدر بده، مهم اينه كه تو چطوري فكر مي كني و چطوري عمل مي كني.
اين روزا دارم سعي مي كنم دست از تحليل مداوم همه چيز بردارم. همه حرفها ، حركتها و اتفاقاتو كه نبايد تحليل كرد. دارم سعي مي كنم آدما رو زياد جدي نگيرم. دارم تمرين مي كنم كه بحث نكنم. دارم تمرين بي خيالي مي كنم. دارم سعي مي كنم از ياد نبرم كه هيچ آدمي ، هيچ بشري با ويژگي هاي فيزيكي و رواني يك انسان نبايد چيزي فراتر از حد روابط لازم اجتماعي براي من باشه. به اندازه كافي انرژي و پتانسيلي كه بايد خرج هزاران كار بزرگ مي كردم ، خرج تحصيل و حركتهايي كه هميشه در ذهن داشتم ، خرج آدمهاي ناسپاس كردم. آدمهايي كه هيچ كدومشون، هيچ كدومشون ارزش كوچكترين هزينه اي رو ندارند چه برسه به هزينه هنگفت فكري ، جسمي و روحي. دارم سعي مي كنم همه رو رهگذر ببينم و ريتم قدمهام رو با كسي تنظيم نكنم.
امسال براي تحويل دوست داشتم برم خونه پدربزرگ و مادربزرگم. مي دونم كه ديدنم چقدر خوشحالشون مي كنه. دلم مي خواست بركت اون خونه شامل حالم بشه. مي خواستم تو دعاي خيرشون شريك باشم. و رفتم.
لباسي پوشيدم كه تا بحال تنم نكرده بودم. مي خواستم از آغاز امسال لباسي تازه به تن داشته باشم. خواستم لباسم فرق كنه كه حواسم باشه امسال سال تحوله. سال دستيابي به انديشه هاي بزرگ. سال... موقع تحويل سال براي خودم دعا كردم. فقط براي خودم. و آرزو كردم ديگه هرگز اين اتفاق برام نيافته.
حالم بدتر از اوني بود كه بدون توسل به اين اداها وحركتهاي شايد كودكانه بتونم كمي خودم رو تسكين بدم. نياز به نمودهاي ظاهري براي افكارم داشتم. بايد مدل سازيشون مي كردم. توي دنياي واقعي.
وقتي مي گم درحال مبارزه ام به حقيقت هستم. تمام مدت درحال تمرين و خودسازي و بررسي و اتخاذ تاكتيك هاي مختلف براي رسيدن به هدف هستم. براي زندگي كردن!
در هر حال ضمن عذرخواهي از همه دوستان امسال چيزي براي تبريك گفتن ندارم. براي همه از جمله خودم سال خوبي رو آرزو مي كنم ولي رسيدن سالي نو يا هر چيز ديگه اي از اين دست درحال حاظر به نظرم مبارك نمي آد كه تبريك بگم. متاسفم.فقط اينكه:
به اميد روزهاي بهتر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home