Saturday, December 23, 2006

بازي شب يلدا

والا من اين چند روزه يه كمي دور از ماجراها بودم خلاصه كه امروز از همه جا بي خبر اومديم و ديديم اين پرگلك خانوم يه چيزاي عجيب غريبي نوشته اند و اسم ما رو هم اون زيرش مرقوم فرموده اند و تهدايداتي هم اين وسط صورت گرفته بسي خوفناك!
بعد تازه ما دوره افتاديم ببينيم جريان چيه و همينجوري لينك شديم اين ور و اون ور و ديديم به ، چه خبره! بازم يه شيطنت تازه تو وبلاگستان كه اين بار ما رو هم قاطيش كردن!
البته يه زن عزيز هم منو به اين بازي دعوت كردن كه از ايشون هم تشكر مي كنم.

خوب من فكر كنم يكي از اون كساني باشم كه خيلي چيزا رو در موردم نمي دونيد!( ببينيد با آدم چي كار مي كنيد؟!)


1- داراي حافظه اي بس اسفبار هستم به گونه اي كه اگر زماني زندگيتون به ، به خاطر سپاري من ، بسته بود يه جاي خوش آب و هوا تو بهشت زهرا واسه خودتون رزرو كنيد. بارها پيش اومده كه مثلا كسي به من گفته: مي ري تو اتاق فلان چيز رو هم بيار. من رفته ام توي اتاق و برگشته ام و هيچم فلان چيز رو نياورده ام و ... البته به جان عزيزتون قسم كه هرگز عمدي نبوده! آخرين شاهكارم اين بود كه پريروز 5 دقيقه زير دوش بودم و داشتم فكر مي كردم خوب الان چي كار بايد بكنم؟؟ كه يهو يادم اومد: آهان بايد الان با شامپو سرمو بشورم! كور شم اگه دروغ گفته باشم.

2- هميشه عاشق سياست بازي بودم و فكر مي كردم روزي يكي از مبارزان بزرگ اين مرز پرگهر خواهم شد و نهايتا در راه ميهن جان خواهم سپرد! بارها صحنه تيرباران خود را ديده ام! متاسفانه يا خوشبختانه هيچ وقت تو شرايطي قرار نگرفتم كه بتونم جذب اين گروهك ها بشم يا تو شلوغ كاري ها شركت كنم و دين خودم رو به ميهن ادا كنم و به سلامتي تيرباران بشم! البته اين روزها دارم به اين نتيچه مي رسم كه نهايتا از آلزايمر خواهم مرد!

3- از 10 ، 11 سالگي (حتي شايد كمتر) هميشه به دنبال راهي براي مردن آسون بودم و هميشه از كساني كه به نوعي با اين مسائل آشنا بودن( از جمله اين سالهاي اخير از دختر عمه عزيز كه دانشجوي پزشكي بود) به گونه اي نامحسوس كه شك و شبهه اي ايجاد نكنه در اين زمينه تحقيقاتي به عمل آورده و دروغ چرا ايده هايي دارم ولي هنوز به نتيجه نهايي نرسيده ام!

4- آدم بسيار بداخلاق ، سلطه جو و حكومت طلبي هستم! و درعين حال شايد كمي هم زودرنج!(اعترافه ديگه!) آهان سالها فكر مي كردم مصلح اجتماعي هستم و بايد همه آدما رو تاديب كنم. راستش هنوزم بعضي جاها واقعا خودم رو كنترل مي كنم كه به بعضي آدما به خاطر رفتارهاشون تذكر ندم و شاكي نشم. بعضي وقتا هم از پس خودم بر نمي آم و مداخله مي كنم! ( آخه به تو چه ربطي داره كه فلاني با زنش چه جوري رفتار مي كنه يا بچه اش رو چطوري تربيت مي كنه يا حقوق ديگران رو رعايت نمي كنه يا بي ادبه يا...)

5- تا ديپلم بگيرم مادر محترم بهم ديكته مي گفتند و عجب اينكه مي گفتند تو اون كلماتي كه دبستان بودي غلط مي نوشتي رو هنوزم غلط مي نويسي! گمونم از اون بيماريهاي مادرزادي باشه كه علاج هم نداره؟!

6- امممممم بگم؟ نه بابا ولش كن آدم كه به خاطر يه بازي خودكشي نمي كنه كه، مي كنه؟!



حالا اينا رو همه رو گفتيم؟ همه اش هيچي، قسمت دردناك قضيه اينجاست كه من بايد 5 نفر رو هم به اين بازي دعوت كنم. واي از اون كه يه مهموني بخواي بگيري و حتي يه آشنا هم نداشته باشي كه دعوتش كني. تو تمام اين وبلاگستان درندشت يه نفر بود كه شايد شايد مي تونستم اميدوار باشم كه روي ما رو زمين نندازه كه اونم خودش ما رو دعوت كرده!
خوب حالا به هر حال من اين عزيزان رو مي نويسم اميدوارم يكي دو تا شون حداقل لبيك بگن كه ما خيلي ضايع نشيم!

1- يوتا خانم عزيز
2- زمستان است ، كنار آتش
3- لاف گزاف
4- بي سرزمين تر از باد
5- آ-د-ت
و البته جناب شراگيم خان اگر كه تا حالا دعوت نشده باشند؟!

6 Comments:

At 8:50 PM, Anonymous Anonymous said...

جالب بود دست پرگلک هم درد نکنه که کامنت دونیت رو درست کرد

 
At 9:03 PM, Anonymous Anonymous said...

merci ke labeyk gofti , koli ham khandoondim ,, ta bashe az in eteraf ha :-)

 
At 9:04 PM, Anonymous Anonymous said...

اينا همه به كنار! چرا وسواسي بودنت رو اعتراف نكردي؟؟؟؟؟؟

 
At 3:11 AM, Anonymous Anonymous said...

بينم، بعد اينکه شامپو زدي به سرت، يادت موند که اينکارو کردي، يا اينکه آخر ِ حموم‌ت باز يه حالي به شامپو دادي؟:)):D

 
At 12:14 PM, Blogger Z-factor said...

ويولت جان: بله دست پرگلك بابت خيلي چيزاي ديگه هم درد نكنه كه زحمت هاي بنده هميشه گردن ايشونه!
يه زن عزيز: خواهش مي كنم، وظيفه بود.
پرگلك خانوم: اولا اينكه يادم نبود. دوما وسواسي عمه ته. سوما هنوز اعتراف زياد داشتم ولي كپنم(5مورد) توموم شد ديگهD:
بچمه مخفي جان: تو يكي از ليست دعوتي هاي من بودي ولي رفتم ديدم وبلاگتو به كل منهدم كردي! نااميد برگشتم.

 
At 7:40 PM, Anonymous Anonymous said...

منم نوشتم! مرسی که دعوت کردی!

 

Post a Comment

<< Home