Wednesday, December 21, 2005

شب يلدا

يادته ؟ هميشه براي شب يلدا آنقدر چيز ميز مي خريديم كه حتي فرصت نمي شد همش رو بخوريم. يادته؟ طي اون 6 سال حتي يك بار هم هندونه اي كه واسه شب يلدا خريديم قابل خوردن نبود ولي هيچ وقت هم از رو نرفتيم و باز سال بعدش هندونه خريديم. يادته؟ معمولا شب يلدا رو بيرون شام مي خورديم و يه عده رو هم دعوت مي كرديم و مي خورديم و مي خورديم و مي خورديم. يادته؟

يادته اون شب يلدايي رو كه نه خريدي كرديم نه كسي رو دعوت كرديم و نه حتي شام رفتيم بيرون ؟ يادته اون شب يلدايي رو كه من بودم و تو بودي و يك شب مهتابي بود؟ همون شب يلدايي رو كه... كه... خوب ديگه وارد جزئيات نمي شم كه بد آموزي نداشته باشه.

فكر كنم همون شب يلداي بدون آجيل و شيريني و شام و البته مهمان ، به يادموندني ترين شب يلدامون بوده باشه. تو كه يادت نرفته؟

هرچند كه هميشه و تو هر شرايطي همراهمي ولي شبي كه تنها و تنها و تنها تو رو مقابل چشمم مي آورد شب يلداست.
هيچ وقت قسمت نشد سال نو رو باهم جشن بگيريم . بجز پارسال هيچ وقت چهارشنبه سوري رو باهم نبوديم و خيلي مناسبت هاي ديگه.. ولي در طول 6 سالي كه زير يك سقف و يك روح بوديم كه حتي به سختي در دو بدن بوديم، شب يلداها ...

آخ كه اين شبهاي سرد چله بزرگه با همه يلداييش.. بي تو چقدر سخت مي گذره.


آسمان چشم او آيينه كيست؟ / آنكه چون آيينه با من روبرو بوووود.
درد و نفرين ، درد و نفرين بر سفر بااااد / سرنوشت اين جدايي دست او بوووود.

اين سومين شب يلدايي بود كه در تنهايي سپري شد ولي با يك تفاوت بزرگ.

خدايا نذار خيلي طولاني بشه...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home