Sunday, January 28, 2007

هر دم از اين باغ بري مي رسد!

فكر كنم اين لينك حداقل كاري بود كه مي شد كرد.

به نظرم اگه بچه ها خيلي سريع آزاد نشدند بايد حركتي بكنيم واقعي و نه مجازي. و البته به صورت متحد و هماهنگ. از همين جا هم آمادگيم رو براي حضور در هر حركتي يا اعتراضي اعلام مي كنم. نمي دونم تصميم و نظر بقيه در اين مورد چيه؟ ولي قطعا نبايد سكوت كرد. متاسفانه دولت فعلي دقيقا همون چيزيه كه قبل از شروع كارش فكر مي كرديم و مي گفتيم. با اين تفاوت كه آب زير كاه تر و بي سر و صدا تر از اوني كه ما فكر مي كرديم همون انديشه ها و تفكرات رو دارن پياده مي كنند.

اميدوارم فرناز عزيز و دو همراهش خيلي زود و بدون دردسر آزاد بشن.


پ.ن: خوب اون طوري كه حتما همه ديگه تا حالا خبردار شدن بچه ها آزاد شدن. نمي دونم موضوع چي بوده و چقدر جدي بوده يا اينكه عواقبي به دنبال خواهد داشت يا به كلي مساله فيصله؟! پيدا كرده؟بهر حال اميدوارم دردسرهاي بعدي نداشته باشه براي هيچ كدومشون و براي ديگران هم پيش نياد!
اول خواستم اين پست رو هم حذف كنم ولي بعد تصميم گرفتم بذارم بمونه فقط براي خودم كه بعدها برام ياد آور خيلي چيزها باشه.

Saturday, January 06, 2007

بياييد خائنان را بشماريم

فقط دلم مي خواهد بدانم چند درصد خودفروش بي وجود در اين بلاگستان داريم كه بدو بدو ميروند و خودشان را تقديم مي كنند؟ البته تجربه اي كه من از جامعه ي ايراني، آنچه كه از مدرسه ، دانشگاه و هرجاييكه نياز به همراهي همه بوده ، داشتم مي گويد كه نهايتا همه اين كار را خواهند كرد. شايد بازهم مثل هميشه بجز من!!

بدترين ، بي شرمانه ترين ، مزخرف ترين ، زورگويانه ترين تصميمات را وقتي به مرحله اجرا مي گذارند ملت از ترس دردسر و براي بقا به سرعت و بدون هيچ گونه مخالفت و مقاومت جدي سرشان را مي اندازند پايين و همان مي كنند كه بناست انجام دهند. معمولا حتي كساني كه خيلي بيش از اينها از ايشان انتظار مي رود هم عكس العملشان خيلي متفاوت نيست!! و در نهايت خيلي زود و خيلي راحت همه مي پذيرند كه چاره اي نيست و بايد تبعيت كرد! هميشه اين مساله به شدت مرا دلگير و نااميد كرده و مي كند. همه آنچه كه در اين كشور مشاهده مي شود نتيجه مستقيم همين خصلت هم وطنان است. حجاب اجباري در سطح كشور يكي از بارزترين اين موارد بوده! چه كسي باور مي كرد كه روزي بتوانند چنين كنند؟ و البته همين شده كه كسي همچون احمدي نژاد شده است رييس جمهور اين كشور پهناور!!

حالا هم دست گذاشته اند روي وبلاگستان و دارند مقدمات اجراي طرح حجاب اجباري در وبلاگ شهر را فراهم مي كنند. مكاني كه تا كنون بيش از هر فضاي ديگر خارج از كنترل بوده و حتي فيلترينگ هم نتوانست آن را مطيع سازد و تحت كنترل آورد. اما اين طرح مي تواند. مي تواند چون ما عادت كرده ايم به اطاعت. به اينكه همه جا كنترلمان كنند. به اينكه تحميقمان كنند و مثال كودكان گولمان بزنند. زماني با وعده حمايت، زماني با تهديد، زماني با نام ساماندهي و... چون عادت كرده ايم به آزاد نبودن، به مقيد بودن. چون ميان ما مثل هرجايي ديگر ترسو و خودفروش فراوان است. مي گوييد نه؟ بياييد بشماريم..

به نظر من هر يك نفري كه وبلاگش را ثبت مي كند به سهم خود به اين شهر عزيز خيانت كرده و قدمي برداشته رو به سقوط شهر.


البته بلاگستان مي توانم بگويم ميان همه اجتماعاتي كه قبلا ديده بودم در مواقع لزوم يكدست ترين و هم سوترين بوده. اين چند روز هر چه در اين مورد خوانده ام همگي اعلام كرده بودند كه اين كار را نخواهند كرد و به شدت هم عكس العمل نشان داده بودند. اين طرح به نظرم آنقدر قبيح و وقيحانه هست كه نيازي نيست براي خوب نبودنش استدلال بياوريم و موضوع را تحليل كنيم. با خود مي انديشم آيا هستند بلاگرهايي كه متوجه موضوع نباشند؟! وبلاگستان ديگر شهر شيشه اي ما نخواهد بود. ديگر خانه امن ما نخواهد بود. تبديل خواهد شد به شهري اشغال شده. ما به اينجا آمديم كه خودمان باشيم. كه بگوييم آنچه را در هيچ كجاي ديگر نمي شد گفت. آمديم كه بنويسيم به گونه اي كه پيشتر ها در هيچ رسانه ي عمومي نمي شد نوشت. ما وبلاگستان را آنطوري كه خودمان دوستش داشتيم ساختيم. قوانين خودمان را به آن حاكم كرديم. از خواسته هاي خودمان پيروي كرديم. دردناك است كه با نادانستن يا فقط براي به ظاهر باقي ماندن يا از روي ترس يا هر چيز ديگر دو دستي تقديمش كنيم تا آن را برايمان تبديل كنن به يكي از همان شهرهايي كه ازشان به اينجا پناهنده شده بوديم.


خدا وكيلي يك بار هم كه شده مرد و مردانه، زن و زنانه بياييد و بر روي حرفمان بايستيم و نترسيم و متحد باشيم، اگر همگي اين درك و باور را از اين قضيه داريم كه اين طرح تمام آن چيزهايي را كه به خاطرشان ما به اين شهر كوچك روي آورده ايم و به خاطرشان اينجا را دوست داريم از ما خواهد گرفت.