Friday, December 31, 2004

عروسي نادر

تا نيمه شب زدن و كوبيدن و رقصيدن بدون اينكه خسته بشن و من چشام پر شد و دلم پرتر و شنيدم و گفتم و خنديدم و هيچكس نفهميد در من چه غوغايي برپاست. چه مرگم بود؟ چي مي خواستم؟ چرا پكر بودم؟ لعنت به اين زندگي كه همه چيزش مايه عذابه. تا تو خونه هستم و تو حال خودمم كه هيچ ولي به محض اينكه توي جمع قرار مي گيرم...

خدايا آخه چرا؟

Wednesday, December 29, 2004

گريز

آدمي درعالم خاكي نمي آيد به دست
سير ديگر بايدم در آسمان ديگري

Monday, December 27, 2004

يه درس مهم

اينو شايد خيلي هاتون شنيده باشيد ولي من اينجا يادآوري ميكنم تا همه آويزه گوششون كنند.
ميگن:
تو زندگي اشتباه نكن، اشتباه كردي اعتراف نكن، اعتراف كردي التماس نكن، التماس كردي زندگي نكن.
فهميدي؟حالا برو صد مرتبه از روش بنويس تا يادت نره.

Tuesday, December 21, 2004

شب يلدا

اولين سال بود كه شب يلدا تنها بوديم. بچه ها فكر مي كردن سفر هستيم و ما هم نتونسته بوديم باهاشون تماس بگيريم. هميشه شب يلدا با دوستان دور هم جمع بوديم و شب يلداهامون با همه شباي سال فرق مي كرد ولي اون سال ...
ديگه غروب شده بود، پكر و بي حوصله نشسته بوديم لبه تخت و نگاهمون روي تلفن كه شايد زنگ بزنه و ... بچه ها بيان و ... ولي دريغ. با خودم فكر كردم امسال شب يلدامون هم مثل همه شباي ساله
كنارم نشسته بود، سرمو بلند كردم و به چشاش نگاه كردم ، سرشو بلند كرد و به چشام نگاه كرد. يه لبخند، يه بوسه... كنارم خوابيده بود، يه شب يلداي فراموش نشدني.

عزيزم مطمئنم كه اون شب رو خوب به خاطر داري.

اين دومين شب يلدايي بود كه در تنهايي سپري شد.

start

قبل از هر چيز بايد از دوست عزيزي كه اينجا رو مديون اون هستم تشكر كنم. متاسفانه به دلايل امنيتي نمي تونم بهش لينك بدم. مرسي و اميدوادم كه بتونم از خجالتت در بيام.

Tuesday, December 07, 2004

اسباب کشی

من همون خرمگس سابقم!