سفر نوروزي
خوب ما هم سفرمون رو رفتيم و برگشتيم. پنجشنبه 27 اسفند سال 1383 به سمت خرمشهر حركت كرديم و پنجشنبه 4 فروردين 1384 به تهران بازگشتيم.(فرازهايي از سفرنامه ماركوپولو در بلاد شرق)
و اما شرح سفر: روز شنبه گفتند يه سري به بازار آبادان بزنيم.
روز يكشنبه به يكي ديگه از بازارهاي آبادان سر زدند، بازار آبادان ، بازار ديلم، بازار...خلاصه سفر امسال ما از اين قرار بود: شنبه بازار، يكشنبه بازار، دوشنبه بازار، سه شنبه بازار و چهارشنبه بازار. خوب جميعا خسته نباشيد رسيديم تهران. لطفا قبل از توقف كامل كمربندهاي خود را باز نكنيد. واي كه اين خانوم ها رو ولشون كنيد تمام عمرشون رو مي خوان خريد كنند.
از شوخي كه بگذريم كارون ديدني بود بعد گفتند يه روز هم بريم جزيره مينو ما هم هيجان زده شديم و گفتيم اين جزيره مينو كجاست؟ گفتند وسط اروندرود ما هم گفتيم خسته نباشيد.
يكي از جاهايي هم كه ديدنش برام خيلي جالب بود « شلمچه» بود. وقتي پام رو روي اين خاك گذاشتم احساس خاصي داشتم. انگار زيارتگاهي بود براي همه كساني كه جون شون رو گذاشتند كف دستشون تا از مرزهاي سرزمينشون دفاع كنند از ايران عزيز.
نمي دونم چه نسبتي وجود داره بين دفاع از سرزمين و مذهب يا حتي موافقت با نظام. نمي دونم چرا بيشتر مردم اين دو رو با هم قاطي مي كنند و رشادت و رياضت و از جان گذشتگي رو مي نويسند به پاي مذهبيون و حاميان نظام و در نتيجه به جاي احترام نسبت به اونها احساس انزجار مي كنند.اشتباه نكنيد و هدف والاي اونها رو پست و بي ارزش نكنيد بنويسيد به پاي مردان بزرگي كه براي وطنشون جنگيدند و سنگين ترين بها رو به خاطرايران پرداختند نه به خاطر هيچ چيز ديگه اي. من كه شخصا براي همه شون احترام قائلم.
و در آخر بايد ذكر كنم كه به ازاي تمام خريد رفتن هاي پدر مادر هاي بزرگوار ما هم با بچه هاي همسفر ورق بازي كرديم و خلاصه سنگر رو خالي نذاشتيم.
من قبلا خوزستان نرفته بودم. روي هم رفته مسافرت بدي نبود. اميدوارم به شماها هم سفرهاي نوروزي و تعطيلات خوش بگذره.
راستي قبل از عيد به قدري ذهنم درگير گذشته ها بود كه حتي سال نو رو تبريك نگفته بودم. خوب سال نو همه مبارك. اميدوارم امسال براي همگي سال خوبي باشه. من هم بتونم يه تكوني به زندگيم بدم.
بابت كامنت هاي خوب پست قبلي هم ممنون. خوشحالم كه اينجا رو دارم.
و اما شرح سفر: روز شنبه گفتند يه سري به بازار آبادان بزنيم.
روز يكشنبه به يكي ديگه از بازارهاي آبادان سر زدند، بازار آبادان ، بازار ديلم، بازار...خلاصه سفر امسال ما از اين قرار بود: شنبه بازار، يكشنبه بازار، دوشنبه بازار، سه شنبه بازار و چهارشنبه بازار. خوب جميعا خسته نباشيد رسيديم تهران. لطفا قبل از توقف كامل كمربندهاي خود را باز نكنيد. واي كه اين خانوم ها رو ولشون كنيد تمام عمرشون رو مي خوان خريد كنند.
از شوخي كه بگذريم كارون ديدني بود بعد گفتند يه روز هم بريم جزيره مينو ما هم هيجان زده شديم و گفتيم اين جزيره مينو كجاست؟ گفتند وسط اروندرود ما هم گفتيم خسته نباشيد.
يكي از جاهايي هم كه ديدنش برام خيلي جالب بود « شلمچه» بود. وقتي پام رو روي اين خاك گذاشتم احساس خاصي داشتم. انگار زيارتگاهي بود براي همه كساني كه جون شون رو گذاشتند كف دستشون تا از مرزهاي سرزمينشون دفاع كنند از ايران عزيز.
نمي دونم چه نسبتي وجود داره بين دفاع از سرزمين و مذهب يا حتي موافقت با نظام. نمي دونم چرا بيشتر مردم اين دو رو با هم قاطي مي كنند و رشادت و رياضت و از جان گذشتگي رو مي نويسند به پاي مذهبيون و حاميان نظام و در نتيجه به جاي احترام نسبت به اونها احساس انزجار مي كنند.اشتباه نكنيد و هدف والاي اونها رو پست و بي ارزش نكنيد بنويسيد به پاي مردان بزرگي كه براي وطنشون جنگيدند و سنگين ترين بها رو به خاطرايران پرداختند نه به خاطر هيچ چيز ديگه اي. من كه شخصا براي همه شون احترام قائلم.
و در آخر بايد ذكر كنم كه به ازاي تمام خريد رفتن هاي پدر مادر هاي بزرگوار ما هم با بچه هاي همسفر ورق بازي كرديم و خلاصه سنگر رو خالي نذاشتيم.
من قبلا خوزستان نرفته بودم. روي هم رفته مسافرت بدي نبود. اميدوارم به شماها هم سفرهاي نوروزي و تعطيلات خوش بگذره.
راستي قبل از عيد به قدري ذهنم درگير گذشته ها بود كه حتي سال نو رو تبريك نگفته بودم. خوب سال نو همه مبارك. اميدوارم امسال براي همگي سال خوبي باشه. من هم بتونم يه تكوني به زندگيم بدم.
بابت كامنت هاي خوب پست قبلي هم ممنون. خوشحالم كه اينجا رو دارم.